تذویب. گداختن. اذابه. ذوب. مذاب کردن. حل کردن. محلول ساختن، مجازاً، فروختن چیزی بنهانی. بفروش رسانیدن کالایی کم مشتری و کاسد یا قلب و ناروا. - دل کسی را آب کردن، او را در مطلوب و آرزویی انتظار دادن
تذویب. گداختن. اذابه. ذوب. مذاب کردن. حل کردن. محلول ساختن، مجازاً، فروختن چیزی بنهانی. بفروش رسانیدن کالایی کم مشتری و کاسد یا قلب و ناروا. - دل کسی را آب کردن، او را در مطلوب و آرزویی انتظار دادن
صحبت داشتن با کسی در شب. (از بهار عجم). صحبت در شب. (فرهنگ نظام) : خلوتی ساختند و شب کردند مادر پیر را طلب کردند. امیرخسرو دهلوی. کردم به ذوق شادی شب با سگان کویش صحبت بهم خوش آید یاران باوفا را. کاتبی. ، وارد شدن در شب. (فرهنگ نظام) ، شب به روز کردن. تمام شب به سر بردن به شغلی. (بهار عجم) : شب تا به روز بودم من مبتلای هجران تو شب به روز کردی با مبتلای دیگر. لسانی. ، شب را در بیرون خانه به سر بردن. (یادداشت مؤلف) : ور شب کنم از خانه به جای دگر آیم او شب کند از خانه به جای دگر آید. فرخی
صحبت داشتن با کسی در شب. (از بهار عجم). صحبت در شب. (فرهنگ نظام) : خلوتی ساختند و شب کردند مادر پیر را طلب کردند. امیرخسرو دهلوی. کردم به ذوق شادی شب با سگان کویش صحبت بهم خوش آید یاران باوفا را. کاتبی. ، وارد شدن در شب. (فرهنگ نظام) ، شب به روز کردن. تمام شب به سر بردن به شغلی. (بهار عجم) : شب تا به روز بودم من مبتلای هجران تو شب به روز کردی با مبتلای دیگر. لسانی. ، شب را در بیرون خانه به سر بردن. (یادداشت مؤلف) : ور شب کنم از خانه به جای دگر آیم او شب کند از خانه به جای دگر آید. فرخی
اعطای آب بکسی یا حیوانی: (یک لیوان آب بمن داد)، آب ریختن جاری کردن آب با آب پاش و مانند آن آبیاری کردن: (باغچه را آب دادم) یا آب دادن بزهر. آلودن شمشیر و خنجر و جز آن بزهر تا التیام نپذیرد. یا آب دادن چشم. جاری شدن آب مخصوص از دیدگان بعلت کسالت و پیری. یا آب دادن فلز. طلی کردن آن بفلز گرانبهاتر آب زر یا سیم دادن، یا آب دادن کارد و شمشیر و مانند آن عملی که شمشیر سازان و کارد گران کنند برای سخت کردن آهن و آن فرو بردن فلز تفته شمشیر و مانند آن است در آب
اعطای آب بکسی یا حیوانی: (یک لیوان آب بمن داد)، آب ریختن جاری کردن آب با آب پاش و مانند آن آبیاری کردن: (باغچه را آب دادم) یا آب دادن بزهر. آلودن شمشیر و خنجر و جز آن بزهر تا التیام نپذیرد. یا آب دادن چشم. جاری شدن آب مخصوص از دیدگان بعلت کسالت و پیری. یا آب دادن فلز. طلی کردن آن بفلز گرانبهاتر آب زر یا سیم دادن، یا آب دادن کارد و شمشیر و مانند آن عملی که شمشیر سازان و کارد گران کنند برای سخت کردن آهن و آن فرو بردن فلز تفته شمشیر و مانند آن است در آب